در اعماق وجودم p6
P6
+ راستی چند وقت دیگه باید بریم دانشگاه.
= من دلم برای دبیرستان مون تنگ میشه.
+ خب شاید اینجا هم مثل دبیرستان خوب باشه؟
- کاشکی همون جا میموندیم.
% ناکلز انگار تجدیدی دوست داری
* حالا انگار با نمره ی خیلی عالی پاس شدین. همش از زور من بوده
+ راستی تو چطوری ریاضی رو پاس کردی؟ مگه نگفتی مستمر خوب نشدی؟
- ترمم بهتر شد
+ راستش رو بگو ، کی بهت ترمو رسوند؟
× از من برداشت
+ پوکر مگه نمره بقیه هم برات مهمه
× من به کسی نمیرسونم ، لازم داشتن خودشون بر میدارن .
* اوه چه جنتل مَن😏
٪ خوشبحالتون همتون پیش همین.
+ کریم بزرگ تر بشی آرزو میکنی توی همین سن بمونی.
٪ آخه منم دوست دارم پیشتون باشم. کاشکی منم مثل تیلز جهشی میخوندم
= حالا ناراحت نباش ما که فعلا جایی نمیریم ، همیشه هم همدیگه رو میبینیم.
... اما این چیزی از ناراحتی اش کم نمیکرد. او در مدرسه شان کسی را نداشت. البته داشت ، ولی این دوستانش با بقیه فرق میکردند. کمی ناامید شده بود. او خیلی کوچیک تر و ضعیف تر از استخدام توی سازمان مقاومت بود. چرا از اول این به فکرش نرسیده بود؟ او قبول نمیشد.
٪ خب من دیگه برم
از بقیه خداحافظی کرد و به سمت خانه اش که کسی در آن انتظارش را نمیکشید رفت.
💙------------🖤
٪ آه ، من به این عادت ندارم
٪ نه مامان هست ، نه چائو ها. باید تنهایی سر کنم
لباس هایش را روی زمین پرت کرد و روی مبل ولو شد.
٪ اشکال نداره ، فقط چند روزه. بعدش میری ادامه ی تعطیلات .
٪ ولی توی این چند روز چیکار کنم؟؟
کم کم داشت از گفته ی خودش پشیمان میشد
٪ آخه تو وقتی نمیتونی از پس خودت بربیای پس چرا الکی پیش مامانت دروغ میگی.
داشت با خودش جر و بحث میکرد که صدای زنگ در شنیده شد
٪ یعنی کیه ؟
در را که باز کرد امی پشت در بود. کریم از دیدنش تعجب کرد. همین الان پیش آنها بود. یعنی چه کار داشت ؟
+ خب عزیزم ، من کمی فکر کردم دیدم که نمیشه خرگوش کوچولو مون رو تک و تنها ول کنیم. روزی یکی از دخترا میاد پیشت تنها نباشی.
کریم که غافلگیر شد بود جلو در خشکش زده بود. انتظار این همه مهربانی را نداشت. یعنی با اینکه خانم وانیلا و چائو ها اینجا نبودند ، ولی هنوز کسی را اینجا داشت که نگرانش باشد؟
+ حالا نمیخوای منو راه بدی تو؟
٪ اوه ببخشی حواسم نبود
کریم خیلی خوشحال بود. فرق دوستانش با هم در مدرسه و در اینجا این بود.
🖤------------💙
پرش زمانی
یک هفته بعد
«به دلیل اینکه نویسنده ی شما گشاد استB-)»
چند روز از آزمون عملی گذشته بود. همه منتظر نتایج بودند. یعنی چه کسانی ، با چه نمره هایی قبول شده بودند؟ جوابش را فعلا فقط آقای استارلاین میدانست
---------
در زد و وارد اتاق آقای معاون شد.
+ آقای استارلاین ؟ ببخشید مزاحم میشم.
تنگل لمور ، دستیار آقای استارلاین بود که با یونیفرم اتو کشیده و مرتبی که به تن داشت ، کنار در ایستاده ، و منتظر اجازه بود.
- بیا تو . چیزی شده تنگل ؟
+ ممنون. نتیجه ی آزمون ها اومد.
- خوبه ، بزارش رو میزم.
تنگل چند تا کاغذ روی میز گذاشت و استارلاین سرگرم خواندن شد
- اینا رو یادمه. میدونستم قبول میشن ، قدرت قابل توجهی داشتن.
+ بله آقای معاون
- این سری کارمون سخت تر از همیشه اس.
+ امممم. چرا قربان؟
- همشون بازیگوش و حرف گوش نکن به نظر میان.
تنگل که چند سال بود کارش این بود ، میدانست استارلاین فقط از کارکنان منظم و حرف گوش کن خوشش می آید. به خاطر همین هم بود که همیشه مودب جلوی رییسش ظاهر میشد
+ مطمئنم شما مثل بار های پیش خوب از عهده اش بر میاین قربان
- ممنون تنگل. به کاراموزا هم اطلاع بده نتایج اومده. شاید یه جلسه برای آشنایی بزارم.
- منو ببخشید دخالت میکنم . ولی فکر نمیکنید کمی زوده؟ چون سری های قبل معمولا یه هفته بعد از اعلام نتایج شروع میکردین.
+ بله همین طوره ولی شاید کمی نیاز به سخت گیری باشه.
«نتیجه گیری . همه به فنا خواهند رفت😁»
- درست میگین قربان.
+ راستی چند وقت دیگه باید بریم دانشگاه.
= من دلم برای دبیرستان مون تنگ میشه.
+ خب شاید اینجا هم مثل دبیرستان خوب باشه؟
- کاشکی همون جا میموندیم.
% ناکلز انگار تجدیدی دوست داری
* حالا انگار با نمره ی خیلی عالی پاس شدین. همش از زور من بوده
+ راستی تو چطوری ریاضی رو پاس کردی؟ مگه نگفتی مستمر خوب نشدی؟
- ترمم بهتر شد
+ راستش رو بگو ، کی بهت ترمو رسوند؟
× از من برداشت
+ پوکر مگه نمره بقیه هم برات مهمه
× من به کسی نمیرسونم ، لازم داشتن خودشون بر میدارن .
* اوه چه جنتل مَن😏
٪ خوشبحالتون همتون پیش همین.
+ کریم بزرگ تر بشی آرزو میکنی توی همین سن بمونی.
٪ آخه منم دوست دارم پیشتون باشم. کاشکی منم مثل تیلز جهشی میخوندم
= حالا ناراحت نباش ما که فعلا جایی نمیریم ، همیشه هم همدیگه رو میبینیم.
... اما این چیزی از ناراحتی اش کم نمیکرد. او در مدرسه شان کسی را نداشت. البته داشت ، ولی این دوستانش با بقیه فرق میکردند. کمی ناامید شده بود. او خیلی کوچیک تر و ضعیف تر از استخدام توی سازمان مقاومت بود. چرا از اول این به فکرش نرسیده بود؟ او قبول نمیشد.
٪ خب من دیگه برم
از بقیه خداحافظی کرد و به سمت خانه اش که کسی در آن انتظارش را نمیکشید رفت.
💙------------🖤
٪ آه ، من به این عادت ندارم
٪ نه مامان هست ، نه چائو ها. باید تنهایی سر کنم
لباس هایش را روی زمین پرت کرد و روی مبل ولو شد.
٪ اشکال نداره ، فقط چند روزه. بعدش میری ادامه ی تعطیلات .
٪ ولی توی این چند روز چیکار کنم؟؟
کم کم داشت از گفته ی خودش پشیمان میشد
٪ آخه تو وقتی نمیتونی از پس خودت بربیای پس چرا الکی پیش مامانت دروغ میگی.
داشت با خودش جر و بحث میکرد که صدای زنگ در شنیده شد
٪ یعنی کیه ؟
در را که باز کرد امی پشت در بود. کریم از دیدنش تعجب کرد. همین الان پیش آنها بود. یعنی چه کار داشت ؟
+ خب عزیزم ، من کمی فکر کردم دیدم که نمیشه خرگوش کوچولو مون رو تک و تنها ول کنیم. روزی یکی از دخترا میاد پیشت تنها نباشی.
کریم که غافلگیر شد بود جلو در خشکش زده بود. انتظار این همه مهربانی را نداشت. یعنی با اینکه خانم وانیلا و چائو ها اینجا نبودند ، ولی هنوز کسی را اینجا داشت که نگرانش باشد؟
+ حالا نمیخوای منو راه بدی تو؟
٪ اوه ببخشی حواسم نبود
کریم خیلی خوشحال بود. فرق دوستانش با هم در مدرسه و در اینجا این بود.
🖤------------💙
پرش زمانی
یک هفته بعد
«به دلیل اینکه نویسنده ی شما گشاد استB-)»
چند روز از آزمون عملی گذشته بود. همه منتظر نتایج بودند. یعنی چه کسانی ، با چه نمره هایی قبول شده بودند؟ جوابش را فعلا فقط آقای استارلاین میدانست
---------
در زد و وارد اتاق آقای معاون شد.
+ آقای استارلاین ؟ ببخشید مزاحم میشم.
تنگل لمور ، دستیار آقای استارلاین بود که با یونیفرم اتو کشیده و مرتبی که به تن داشت ، کنار در ایستاده ، و منتظر اجازه بود.
- بیا تو . چیزی شده تنگل ؟
+ ممنون. نتیجه ی آزمون ها اومد.
- خوبه ، بزارش رو میزم.
تنگل چند تا کاغذ روی میز گذاشت و استارلاین سرگرم خواندن شد
- اینا رو یادمه. میدونستم قبول میشن ، قدرت قابل توجهی داشتن.
+ بله آقای معاون
- این سری کارمون سخت تر از همیشه اس.
+ امممم. چرا قربان؟
- همشون بازیگوش و حرف گوش نکن به نظر میان.
تنگل که چند سال بود کارش این بود ، میدانست استارلاین فقط از کارکنان منظم و حرف گوش کن خوشش می آید. به خاطر همین هم بود که همیشه مودب جلوی رییسش ظاهر میشد
+ مطمئنم شما مثل بار های پیش خوب از عهده اش بر میاین قربان
- ممنون تنگل. به کاراموزا هم اطلاع بده نتایج اومده. شاید یه جلسه برای آشنایی بزارم.
- منو ببخشید دخالت میکنم . ولی فکر نمیکنید کمی زوده؟ چون سری های قبل معمولا یه هفته بعد از اعلام نتایج شروع میکردین.
+ بله همین طوره ولی شاید کمی نیاز به سخت گیری باشه.
«نتیجه گیری . همه به فنا خواهند رفت😁»
- درست میگین قربان.
- ۹۹۰
- ۲۸ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط